|
گاهي نبايد بخشيد كسي را كه بارها او را بخشيدي و نفهميد،تا اين بار در آرزوي بخشش تو باشد...!
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست من که حیران تو حیران توام می دانم همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
|